به نام خدا
اما پينل 1997 گزارش مي كند ساير پژوهشها دريافته اند كه رفتار خوردن اغلب حتي با تزريق زياد گلوكز تأثير نمي پذيرد.
گرسنگي مي تواند با كاهش سطوح گلوكز ايجاد مي گردد. اين ماده يكي از مواد اصلي غذايي است (موادي كه باعث تغذيه و قوت مي شود) اما اين مواد دو نوع ميباشند، ليپيدها يا اسيدهاي چربي، و اسيدهاي آمينه. برطبق فرضيهي ليپواستاتيك (براي مثال نيسبت، رفتار خوردن زماني حاصل مي شود كه هيپوتالاموس اطلاعاتي را دربارهي پايين بودن سطوح ليپيدها يا چربي دريافت مي كند.
اين گيرنده ها در كجا قرار دارند كه سطح پايين چربي ها يا ليپيدها را مشخص ميسازند؟ ريتر و تيلور(1990) دريافتند با قطع شدن عصب واك (عصبي كه اطلاعات را از شكم به مغز مي رساند) وارد حفرهي شكمي مي شود، فقدان اسيدهاي چربي بوجود مي آيد گرسنگي ايجاد مي شود. اين مساله پيشنهاد مي كند گيرنده هاي حساس به چربي در داخل حفرهي شكمي يا نزديك به آن وجود دارد.
محروم ماندن از ليپيدها (محروميت از سلولهاي چربي) باعث گرسنگي مي شود، به خصوص زمانيكه با كمبود گلوكز (محروميت سلولهاي گلوكز) همراه باشد. فريدمن، توردف و راميرز(1986) به موشها دوزهاي متعادلي از مواد شيميايي دادند كه هم محروميت چربي و هم محروميت گلوكزي را ايجاد مي نمود. هنگامي كه هر دو مادهي شيميايي به موشها داده شد، افزايش چشمگيري در غذا خوردن آنها مورد مشاهده قرار گرفت، اما هنگاميكه تنها يك مادهي شيميايي به كار رفت، اثرات كمتري نشان داده شد. اين موضوع پيشنهاد مي كند كه بايد كنترل پيچيده اي بر ايجاد و آغاز رفتار خوردن حاكم باشد.
19صفحه
مبلغ قابل پرداخت 5,000 تومان
برچسب های مهم